آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان شناخت شنبليله ي بي شيله پيله خودمم معنيشو نميدونم
از يه ديوونه ميپرسن چرا ديوونه شدي؟ ميگه: من يه زن گرفتم كه يه دختر 18 ساله داشت .دختر زنم با بابام ازدواج كرد ،پس زن من مادر زن پدر شوهرش شد. دختر زن من پسري زاييد كه داداش من و نوه ي زنم بود ،پس نوه ي منم بود. پس من پدر بزرگ داداشم بودم. زن من پسري زاييد كه زن پدرم، خواهر ناتني پسرم و مادربزرگ اون شد . پس پسرم داداش مادر بزرگش بود و من خواهر زاده ي پسرم شدم. تو بودي ديوونه نميشدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : كوثر مباشري
خدا را شكر كه ظرف هاي بعد از مهماني را جمع ميكنم. اين يعني در ميان دوستانم بوده ام . خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده. اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم . خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم . اين يعني خانه اي دارم . خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم . اين يعني لباس براي پوشيدن دارم. خدا را شكر كه هر روز صبح زود بيدار ميشوم. اين يعني من زنده ام. ادامه دارد... چهار شنبه 20 دی 1391برچسب:خدا را شكر, :: 19:58 :: نويسنده : كوثر مباشري
سلام دوستان....... بچه ها به دليل اينكه هر كي منو ميديد ميگفت عجب اسم مزخرفي واسه وبلاگت انتخاب كردي منم طي يك عمليات شجاعانه اسم وبلاگمو به شناخت شنبليله ي بي شيله پيله تغيير دادم تا دهن كسايي رو كه خودشون ميدونن ببندم. اميد است كه مطالبمون مورد توجه شما دوست عزيز قرار بگيرد... نظر فراموشتون نشه به قول يه دوست: مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااچ دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, :: 13:8 :: نويسنده : كوثر مباشري
يني همه ي عشقم اينه كه بعد از خوردن پرتقال پوستشو خورد كنم. ولي مامانم ميگه شوگون نداره يه بلايي سرت مياد(آخر خرافات) شنبه 9 دی 1391برچسب:, :: 12:41 :: نويسنده : كوثر مباشري
دردنامه اعراب به ما آموختند که آنچه را که میخوریم "غذا" بنامیم و حال آنکه در خداااااااااا . . . جمعه 8 دی 1391برچسب:, :: 17:33 :: نويسنده : كوثر مباشري
آبجيم بستني چوبي ميخره بعد چوبشو در مياره بستنيو ميريزه تو بشقاب با قاشق ميخوره من چوب بستني آبجيم (نمونه ي كاملي از يك شيرازي اصيل...) پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, :: 10:41 :: نويسنده : كوثر مباشري
هر وقت مامان بابام ميان بالاسرم من تو دسكتاپم با جديت تمام دارم ريفريش ميكنم. شمام آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پنج شنبه 7 دی 1391برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : كوثر مباشري
هاي دوستاي گلم بچه ها به جان شما نباشه به جان خودم ديروز يه جوري ضايع شدم كه نگو.گوش كن: آقا ما ديروز خير سرمون با دوستمون رفتيم خريد بگو خب... تو مغازه ها پرسه ميزديم و چيز باب طبع پيدا نميكرديم ناچار دوستم گفت بريم اون لاين خيابون ببينيم چيزي پيدا ميكنيم يا نه.ما هم كه مطيع فرمان رفيق..... آماده شديم كه از جوب بپريم اون طرف . رفيق پريد و ما مونديم و جوب..... از قضا دو تا پسر شيك و همچين تر تميز اونجا واساده بودن.... آقا پريدن ما همانا و افتادن توي جوب همانا...... منو ميگي با چادر ولو توي جوب(ما كلا دختر مثبتي هستيم)و از خجالت مثل لبو.اون دو تا پسر بدبخت هم كه از ترس رنگ به رخسار نداشتن(عجب پسراي با جنبه اي بودن خدا وكيلي) خلاصه اين شد كه ما كنف و با قيافه اي ......و رفيقي نامرد كه از خنده داشت ميتركيد اومديم خونه و پشت دست داغ كرديم كه ديگه از رو جوب نپريم.......................... حالا از اينا گذشته من تو كف اون دوتا پسر موندم كه بر خلاف قيافشون خدا وكيلي آدم بودن.خدا به عمر و عزتشون بيفزايد. فعلا باي باي دوستان. یک شنبه 3 دی 1391برچسب:, :: 17:43 :: نويسنده : كوثر مباشري
سلام بچه ها.چطورين؟خوبين؟ بچه ها جونم اين پست آخرين روز دنيا واسه وبلاگ استاد عزيزم استاد علي اكبر رائفي پور هست كه من ارادت خيلي خيلي خيلي خاصي به ايشون دارم. شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 13:29 :: نويسنده : كوثر مباشري
خدا دو گوش داد 1 زبون که یکی بگی 2تا گوش کنی البته برای مواقع ضروری هم 2تا دست و 2 تا پا داد که اگه طرف خفه نشد انقد بزنیش تا جونش دربیاد ... بعله اینجوریاس.... شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 13:14 :: نويسنده : كوثر مباشري
![]() ![]() |